توافق هستهای ایران و 1+5، طرح گمانههای تحول در روابط ایران با کشورهای عربی را سرعت بخشید. سخن از تأثیر توافق هستهای بر سیاست منطقهای ایران البته به شدت و حدت کمنظيری حتی پیش از توافق یادشده به ویژه در رسانهها و مراکز پژوهشی عربی مطرح بوده و هست. اما آنچه امروزه تحول در روابط یادشده را دوباره به مسئلهای مهم تبدیل کرده است، واقعیت یافتن توافق هستهای، سفرهای منطقهایِ وزیر خارجۀ ایران، ظریف، و همچنین ابتکار وی برای گفتگوی ایران و GCC است که بنابر گزارشها از سوی قطر با جدیت پیگیری میشود. اما همه میدانند مهمتر از جدیت قطر، واکنش ریاض به ابتکار تهران و فراتر از آن، تصوّر ریاض از آیندۀ رابطه با تهران است. ریاض از یک سو جنگ در یمن را به سطح جنگ زمینی کشانده و حمایت از اپوزیسیون سوریه را به شدت افزایش داده است و از سوی دیگر نه تنها استقبال شایانی از توافق هستهای – جز پس از سفر ملک سلمان به واشنگتن – نکرد بلکه در واکنش به افزایش کنشهای دیپلماتیک تهران در منطقه، در سطوح رسمی و غیررسمی، از آنها به دیدۀ شک سخن گفت. بنابراین باید به این پرسش پاسخ گفت که چرا تحول در روابط تهران – ریاض دشوار و حتی در کوتاهمدت غیرممکن است. در پاسخ پنج عامل در تبیین چرایی دشواری تحول مطرح میشود.
نخست آنکه در روابط تهران – ریاض، امنیتزایی مهمترین کارویژهای است که دو طرف از یکدیگر انتظار داشتهاند. امنیتزایی شامل سطوح ملی و نیز گزینههای استراتژیک در سطح منطقهای میشود. در سطوح ملی، عدم تحریک و حمایت از اقلیتها و یا پشتیبانی از تحرکات گریز از مرکز و در سطح منطقهای، عدم تحرک علیه متحدان منطقهای طرف مقابل و عدم مقابله با گزینههای استراتژیک آن مورد توجه بوده است. اگرچه در سطح ملی دو طرف تحرکاتی جدی علیه یکدیگر اتخاذ نکردهاند، اما در بُعدِ منطقهای، امنیتزدایی و یا تصوّر امنیتزدایی به سطح بیسابقهای رسیده است. دو کشور علیه گزینهها و متحدان استراتژیک یکدیگر اقدام کرده و میکنند. محورهای رویارویی را میتوان در سوریه و یمن دید. در سوریه عربستان برای سرنگونی بشار اسد و تضعیف حزب الله لبنان، سرمایهگذاری گستردهای کرد. در مقابل، ایران در مقابل کنشِ عربستان، حمایت از دولت سوریه را به سطح بیسابقهای رساند. در یمن ایران از انصارالله به عنوان جنبشی مردمی و مستقل از اولویتهای یمنیِ ریاض، حمایت کرد. در مقابل، عربستان یک کمپین هوایی و زمینی برای سلب قدرت از انصارالله به راه انداخت. رقابتها در عراق، بحرین و لبنان نیز گسترش یافته و فضای ناامنی را تشدید کرده است. بنابراین، مهمترین کارویژۀ روابط تهران – ریاض در شرایط فعلی برای دو طرف کار نمیکند و دو طرف و به ویژه ریاض امید ناچیزی به تأثیر بهبود روابط بر این وضعیت امنیتزدا دارند.
دوم آنکه دو طرف خاورمیانه را در شرایط گذار و سیالیت مینگرند و تحلیل میکنند. در چنین شرایط امکان گذار از ذهنیتهای مبتنی بر راهحلهای با حاصل جمع صفر دشوار است. شرایط گذار خود موجد ذهنیتِ یاد شده است. از سوی دیگر تاریخ روابط دو کشور مبتنی بر همین ذهنیت بوده است. تفاوت دورۀ پس از توافق در آن است از یک سو ذهنیتِ غلبۀ دیپلماتیک و ژئوپلیتیکِ ایران در سطح بینالمللی و احتمالات منطقهای آن، ریاض را بیمناک کرده است و از سوی دیگر تهران تحرکِ مستقیم ریاض در یمن و تشدید کنشِ آن در سوریه را نمیتواند بپذیرد و آن را در چارچوب ذهنیِ برد – برد جای دهد. بنابراین، توافق هستهای نه تنها کمکی به بهبود رابطه در دورۀ گذار نکرده است بلکه دو طرف را بیش از پیش علیه یکدیگر تحریک کرده و میکند.
سوم آنکه توازن امنیتی دیرین خاورمیانه میان ایران و عربستان، حداقل از منظر رسیدن ایران به توافق هستهای با غرب، دچار مشکل شده است. این نکته به ویژه برای ریاض نگران کننده است. ارادۀ سیاسی برای تحول در روابط دوجانبه در شرایط عدم توازن امنیتی شکل نمیگیرد. زیرا سیاست در خاورمیانۀ پرتلاطم، بُعد امنیتی غالبی دارد. این نکته به ویژه در نگاه به تاریخ روابط سیاسی ایران و عربستان صحت دارد. به عبارتی، تأمین نیازمندیهای امنیتی عینی و یا ذهنی دو طرف است که موجد ارادۀ سیاسی لازم برای مرتفع کردن اختلافات است. تأمین همین نیازمندیها در اواخر دهۀ 1990 و اوایل دهۀ 2000، بهبود روابط را موجب شد. در دورۀ نوین اما توافق هستهای، توازنِ امنیتیِ دیرینِ خاورمیانه را از طریق مرتفع کردنِ نگرانیهای دیرین تهران از گزینۀ نظامی واشنگتن از میان برده است. بنابراین، ریاض، که همواره امنیت خود را به واشنگتن و رویکردِ تخاصمیِ آن به ایران گره زده بود، نه تنها احساس امنیت بیشتر نمیکند بلکه به دلیل تشدید تصور ناامنی، خریدهای تسلیحاتی خود را گسترش داده، رویکردهای خصمانۀ خود در یمن و سوریه را تشدید کرده و از واشنگتن خواستار ضمانتهایی در برابر توافق هستهای میشود.
عامل چهارم، تفاوت اولویتهای دو طرف در دورۀ پس از توافق هستهای است. ایرانِ رها شده از چالشانگیزترین پروندۀ دیپلماتیک تاریخ معاصرش، مبارزه با تروریسم را در رأس اولویتهای سیاست منطقهای خود قرار داده است. در این راستا ظریف از یک سو ابتکارهای ایران برای حل وفصل بحرانهای یمن و سوریه را با دیپلماسیِ منطقهای فعالتری پیگیری میکند و پیشنهاد گفتگوهای ایران و GCC را مطرح میکند. در مقابل، ریاض همچنان اولویتِ مقابله با قدرت منطقهای ایران را هدف گرفته است. به همین دلیل افزون بر جنگ مستقیم در یمن علیهِ انصارالله و متحدانِ یمنیِ آنها، کمکهای خود به اپوزیسیون مسلح سوریه – از جمله جریانهایی که در اولویتِ ایرانیِ مبارزه با تروریسم جای میگیرند – را افزایش میدهد. بنابراین اختلاف ویا تضاد اولویتها مانعی دیگر در برابر بهبود روابط دوجانبه است.
واپسین عامل انتظار تغییر است که دو طرف از رفتارهای یکدیگر در دورۀ پس از توافق دارند. از یک سو عربستان از زبان وزیر خارجه، انتظارات خود از سرریز نکردنِ سودهای مالیِ ایران از توافق هستهای به خاورمیانه و امید خود به تخصیص آنها به توسعۀ ایران را مطرح میکند و چهرههای رسمی و غیررسمیِ سعودی خواستار تغییر رفتارهای استراتژیک ایران در خاورمیانه هستند. در مقابل، به نظر میرسد ایران که تکیۀ عربستان بر گزینههای واشنگتن را در طول دهههای گذشته تجربه کرده است، انتظار تحول در رویکرد ریاض به تهران را پس از توقف تهدیدهای جدیِ غرب علیه ایران دارد. انتظار تغییر به عاملی متقابل تبدیل شده است. انتظارات متقابل مانع هرگونه تحرک جدی برای رفع اختلافات میشود.
مجموع عوامل یادشده، در کوتاه مدت مانع تغییر جدی در روابط تهران – ریاض خواهد بود. البته به بنبست رسیدنِ راهحلهای نظامی برای بحرانهای اصلی خاورمیانه، که تهران و ریاض را رودرروی یکدیگر قرار میدهد و گسترش تحرکات بینالمللی در پروندههای به بنبست رسیده و به ویژه ایفای نقش موازنهگرترِ جامعۀ جهانی در تعامل با بازیگران منطقهای، میتواند دو طرف را در میانمدت به سوی تعامل جدیتر سوق دهد.