روز ۱۲ مارس، هزاران شهروند ترک برای شرکت در تشییع جنازه برکین الوان در استانبول به خیابانها ریختند. پسر ۱۵ سالهای با چشمان بزرگ تیره و لبخند شیطنتآمیزی که به نماد اعتراض به سختگیریهای رو به افزایش رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه تبدیل شده است. در سراسر کشور، هزاران نفر دیگر فریاد «اردوغان قاتل» سر دادهاند و در مقابل فشار آب و ابرهای اسپری فلفل به تظاهرات دستهجمعی میپردازند.
برکین یک روز پیش از آن در ۱۱ مارس، پس از ۲۶۹ روز بستری در اغما فوت کرد. روز ۱۶ ژوئن ۲۰۱۳، در اوج اعتراضات پارک گزی، گلوله گاز اشکآور پلیس ضد شورش، به سر او اصابت کرده بود. برکین رفته بود برای خانوادهاش که از طبقه کارگر هستند، نان بخرد. او گفته بود: "مادر تو نرو. من میروم. ممکن است آسیب ببینی."
وقتی برکین به بیمارستان برده شد، وزنش ۴۵ کیلو بود. در زمان مرگش وزن او به ۱۶ کیلو کاهش یافته بود. کلثوم، مادر برکین، در حالی که از مرگ تنها پسرش خبردار شده بود با گریه گفت: "خدا پسر من را نگرفت، طیب (اردوغان) گرفت."
اردوغان چگونه پاسخ گفت؟ کسی نمیداند.
نخستوزیر کلمهای سخن نگفته است، نه از ندامت و نه برای تسلیت. او در مقابل مرگ یک نوجوان بیگناه ساکت مانده است، همانطور که در مرگ شش جوان دیگر که درنتیجه اعمال خشونت در جریان اعتراضات پارک گزی کشته شده بودند، ساکت مانده بود.
آدم به فکر میافتد که چرا؟
آیا میتواند به این دلیل باشد که همه قربانیان به جز یک مورد - یک کرد سنی - از اعضای فرقه اقلیت علوی بودند؟ حدود بیست میلیون از علویهای ترکیه به گونهای آزاد از اسلام شیعی عمل میکنند. نه در ماه رمضان روزه میگیرند و نه در مساجد نماز میخوانند و قرنها مورد آزار سنیها قرار گرفتهاند. این سوال ممکن است ناگوار باشد - اردوغان و پیروانش آن را یک «تحریک» میخوانند - ولی سوال بهجایی است زیرا اردوغان بیشرمانه و به تکرار برای بالا بردن امتیاز خود، به احساسات علویستیزانه دمیده است. در طول کارزار انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۱۱، او جمعیت را تحریک کرد تا مهمترین رقیب سکولارش کمال قلیچدار اوغلو را به خاطر علوی بودنش هو کنند. و با نشنیدهگرفتن تمام و کمال اعتراضات علویان، سومین پل برنامهریزیشده روی بسفور را به نام عثمان سلطان سلیم اسمگذاری کرد که در کشتار گسترده علویان دست داشت.
توضیح محتملتر این است که اشاره به مرگ برکین الوان، اقرار به پذیرفتن مسئولیت آن است. ولی من که هماکنون با یک نگاه به پخش زنده تلویزیونی تشییع جنازه برکین اینجا در حال نوشتن هستم، چیزهای وحشتناکتری به ذهنم خطور میکند. آیا میتواند اینطور باشد که این مساله اصلاً برای اردوغان اهمیتی ندارد؟
کلمه «وحشتناک» را از این رو به کار میبرم که تا همین چندی پیش من متقاعد شده بودم اردوغان بر خلاف تمام ضعفهایش مردی است که قلب رئوفی دارد، مردی که در حضور کودکان نرم میشود و درد دیگران را حس میکند. در مقالهای که در «خبر ترک» (روزنامه ترکی که مرا سال گذشته تحت فشار اردوغان اخراج کرد) من حتی تا این حد پیش رفتم که نوشتم اگر پیش بیاید که من در حضور اردوغان گریه کنم، او خم خواهد شد و خواهد پرسید: "آمبرین زمان، چه شده است؟" من حتی او را در حالی که با مهربانی به پشتم میزد تصور کردم. حالا میفهمم که چهقدر متوهم بودم. اردوغان سنگدل است، یا اینکه سنگدل شده است.
از خانوادههای ۳۴ کردی که بیشترشان نوجوان بودند بپرسید، کسانی که تنها به دلیل این فرضیه بیپایه و اساس که شورشهای حزب کارگران کردستان (PKK) از بین آنان بر آمده است، در ۲۶ دسامبر ۲۰۱۱ توسط جتهای نیروی هوایی ترکیه در مرز عراق بمباران شدند. اردوغان هرگز برای کشتار در اولودره (یا روبوسکی در کردی) عذرخواهی نکرد. حتی بدتر، او آن را لاپوشانی کرد. کوچکترین توجهی به این قضیه نشد. به گفته ولی آنجو که برادرش را در حمله روبوسکی از دست داده بود، وقتی فلک آنجو، مادر ارکان ۱۳ ساله، جوانترین قربانی روبوسکی، در بازگشایی فرودگاه سیذرا، شهری در همسایگی روبوسکی در ماه جولای با اردوغان مواجه شد، "او هیچ نشانهای از همدردی از خود نشان نداد." فلک نوزاد پسر خود را که به یاد برادر کشتهاش نامگذاری کرده بود، همراه خود آورده بود. آنجو به من گفت: "ما فکر میکردیم اردوغان کودکان را دوست دارد. ما عکسهای او را با بچهها دیده بودیم، ولی اون به ارکان کوچک هیچگونه توجهی نکرد. چهقدر مایوسکننده."
واقعاً که چه مایوسکننده. مانند میلیونها شهروند ترک دیگر، من به اردوغان و حزب عدالت و توسعه رای دادم… دو بار.
من این کار را کردم چون باور داشتم اردوغان کشور ما را از دههها قیمومیت ارتش دور میکند، آن را آزادتر و خوشحالتر کرده و به مکانی موفقتر تبدیل میکند، جایی که علویهای معتقد و سکولار و مسلمانان سنی بتوانند همزیستی کنند، جایی که با کردها و مسیحیان تحت فشارهای طولانی به مساوات با دیگران رفتار شود و جایی که دیگر مرا مسخره نکنند که یک "ترک واقعی" نیستم چون پدرم بنگلادشی است. این ارزیابی بر اساس اولین دوره دولت اردوغان بین سالهای ۲۰۰۲ و ۲۰۰۷ بود. ظاهراً اتحادیه اروپایی هم که گفتگوهای عضویت را با ترکیه در سال ۲۰۰۵ از سر گرفته بود، همین نظر مرا داشت.
بلافاصله پس از حملات ۱۱ سپتامبر، موفقیت اردوغان مرا امیدوار کرد. به عنوان یک زن مسلمان من احساس غرور میکردم که در کشوری هستم که توسط مردی و حزبی اداره میشد که داشتند دروغ بیزاریآور عدم امکان وجود همزمان اسلام و دموکراسی را از بین میبردند. وقتی دوستان طرفدار سکولاریته من درباره ریشههای اسلامی اردوغان رو ترش میکردند، جواب من این بود که «اشکال ترکیب دین و سیاست چیست اگر به رهبران ما وجدان عطا کند؟»
اما چه وجدانی. اردوغان و حلقه داخلی او گرفتار بزرگترین فساد مالی در تاریخ ترکیه مدرن شدهاند. او اصرار دارد که اتهامات علیه او بخشی از توطئه جهانی به هدف سرنگون کردن حزب عدالت و توسعه و تضعیف ترکیه است. این همان حرفی است که اردوغان در زمان اعتراضات پارک گزی زد و به نظر میآمد بسیاری از طرفدارانش آن را باور کردند.
ولی تا چه زمانی؟ برکین الوان حتماً دوست داشت بداند.