سیزده سال پس از آنکه جورج بوش، رئیسجمهور سابق ایالات متحده آمریکا علیه تروریسم اعلام جنگ کرد، اوضاع خاورمیانه چندان قرابتی با آنچه بتوان یک پیروزی برای او و کشورش خواند، ندارد. در عوض، از قرار معلوم تروریسم به شکل هیولایی خطرناکتر از پیش درآمده و شکل و شمایل دولت اسلامی (داعش) را بهخود گرفته است.
آنطور که رسانهها میگویند، اکنون غربی ها ظاهرا همان حسی را دارند که بعد از یازده سپتامبر 2011 داشتند– و به این موضوع فکر میکنند که این نیروی جهادی سنّی با شاخهای از اسلام وهابی مرتبط است که از عربستان سعودی نشأت گرفته است. این مسأله بار دیگر به بحث و جدل در میان سعودیها درباره وجود ارتباط میان وهابیها و جهادیها دامن زده است.
پس از بمبگذاری القاعده در ریاض در سال 2003، موضوع رابطه میان تروریسم و افراطیگری مذهبی در قلمرو پادشاهی عربستان سعودی مورد بحث های گسترده قرار گرفت و آن دولت، «مرکز گفتوگوی ملی ملک عبدالعزیز» را در همان سال بنیان نهاد. در جریان دومین نشست گفتوگوی «افراطیگری و میانهروی... یک بررسی جامع روشمند» به این نتیجه رسیدند که برنامههای مذهبی در عربستان سعودی نیرویی است که موجب گسترش افراطیگری در این جامعه می شود. در نتیجه آن گفتوگوها، وزارت آموزش و پرورش برنامه درسی مدارس و به ویژه برنامه درسی دینی را تعدیل و اصلاح کرد. اما با توجه به آنکه بهنظر میرسید بخش آموزش پادشاهی عربستان سعودی همچنان تحت تسط اسلامگرایان افراطی باقی مانده بود، تردیدها در این مورد که آیا آموزش مذهبی چنانکه باید و شاید تعدیل شده است یا نه، بر جای ماند.
رسانههای بینالمللی در این روزها انگشت اتهام را به سوی عربستان سعودی نشانه رفتهاند؛ بهعنوان کشوری که منشأ ایدئولوژیک گروههای جهادی کنونی است. در مقابل، عدهای در پی آن هستند که با تفکیک گروه های جهادی سنّی از منشأ فرقهای آن، از دیدگاههای مذهبی کشور عربستان سعودی دفاع کنند و بهجای آن دیگر گروهها مانند خوارج (Kharijites) را مقصر بشمارند (که یک فرقه اسلامی سوای از شیعیان و سّنیها هستند که در جریان اولین جنگ داخلی دنیای اسلام در قرن هفتم میلادی میان علی ابن ابیطالب (ع) و معاویه ابن سفیان پس از کشته شدن خلیفه سوم، عثمان بن عفان سر بر آوردند- توضیح نویسنده ).
این دیدگاه را نواف عُبید و سعود السرحان در مقالهای که در تاریخ 8 سپتامبر (17 شهریور) در نیویورکتایمز منتشر شد، ابراز کردند. استدلال آنها این بود که گفتمان داعش با سلفیگری و وهابیت متفاوت است. این نویسندگان مدعی بودند که ایدئولوژی دولت اسلامی داعش برگرفته از خوارج است که باور دارند هر که با آنها تفاوت دارد، کافر است و بنابراین کشتن او و حتی قتلعام کفار مجاز است.
اما مشکل اصلی که هنگام نسبت دادن داعش به خوارج بروز میکند، این واقعیت است که گروه داعش کتابهای محمد ابن عبدالوهاب (بنیانگذار فرقه وهابی) را در سراسر مناطق تحت حاکمیت خود در عراق و سوریه توزیع کردهاند، که نشان میدهد این گروه بهصراحت وابستگی خود را به وهابیت ابراز میدارد. مسأله دیگر آن است که مبنای مذهبی جنبشهای جهادی سنّی کاملاً با تفکر خوارج –که در نهایت به پیدایش مکاتب متفاوتی منجر شد- فرق دارد. یکی از مهمترین مکاتب (مربوط به خوارج) که الاباضیه (Ibadism) نام دارد و بیشترین جمعیت پیروان آن در عمان زندگی میکنند، بههیچوجه ارتباطی با داعش پیدا نمیکند.
هرگاه بحثی در مورد تروریسم و افراطیگری در عربستان سعودی در گرفته، افراطیگری بارها و بارها به دوران جُحیمن ابن محمد ابن سیف العُطایبی که در سال 1979 رهبری افراطیون را برای تصرف مسجدالحرام در مکه در دست داشت، نسبت داده شده است. دولت وقت عربستان سعودی به خواستههای این عناصر رادیکال پاسخ داد و به آنان اجازه داد که افکار محافظهکارانه خود را از طریق رسانهها، مدارس و مؤسسات آموزشی و دیگر ابزارهای موجود در عرصه عمومی در اذهان جا بیندازند. این دوران در تاریخ سعودی، دوران «بیداری» نام گرفت و پس از آن دوران دیگر وهابیت بهعنوان منشأ افراطیگری شناخته نشد. اما این روزها با توجه وجود داعش، بحث در مورد ارتباط میان افراطیگری جهادی سنّی و وهابیت در درون و بیرون از عربستان سعودی در گرفته است. این موضوع در نهایت به تغییر نگرش سعودیها نسبت به خودشان منجر خواهد شد.
چنین مباحثی همیشه از جنبه سیاسی و مذهبی حساسیتبرانگیز بوده است، چون حکومت پادشاهی عربستان سعودی بهصراحت اعلام کرده که راه و رسم جنبش محمد ابن عبدالوهاب را در پیش گرفته است. این امر در بنیادهای مذهبی تأسیس شده توسط عربستان سعودی در سراسر جهان و همچنین در گفتمان بسیاری از مدرسان مذهبی آن کشور نمود پیدا کرده است. حساسیت سیاسی از آن رو ایجاد میشود که اولین نشانههای حکومت سعودی هنگامی پدید آمد که عبدالوهاب در قرن هجدهم میلادی نیروهای خود را به امام محمد ابن سعود ملحق کرد. این ائتلاف واجد اهمیتی نمادین است که اتحاد مذهبی و سیاسی تاریخ سعودی را برقرار نگه میدارد. همچنین جنبشی مذهبی که به تأسیس حکومت کنونی عربستان سعودی شده است، به آن مشروعیت میبخشد.
مشارکت پادشاهی عربستان سعودی در نخستین حملههای هوایی علیه داعش در سوریه در تاریخ 23 سپتامبر (1 مهر) از جدیت آن کشور در نبرد علیه عناصر رادیکال حکایت داشت. این اقدام در پی تغییر سیاست اخیر پادشاهی سعودی مبنی بر توجه به تهدیدهای ایجاد شده از جانب گروههای سنی جهادی در روزهای اخیر صورت گرفت. ملک عبدالله ابن عبدالعزیز در تاریخ 1 اوت (9 مرداد) از اینکه جامعه بینالمللی اشتیاقی برای همکاری با مرکز مقابله با تروریسم سازمان ملل متحد (UNCCT) که در سال 2011 با پشتیبانی عربستان سعودی آغاز بهکار کرده، نشان نداده است، ابراز ناخشنودی کرد. وی همچنین 100 میلیون دلار کمک در اختیار آن مرکز قرار داد و همزمان، عبدالعزیز آل الشیخ، مفتی اعظم عربستان سعودی، داعش را دشمن شماره یک اسلام خواند.
عدهای تلاشهای این حکومت برای مبارزه با تروریسم را صرفاً راهی برای برطرف کردن انتقادهای دولتهای غربی میدانند. دیوید ایگناتیوس در تاریخ 28 اوت (6 شهریور) در واشنگتنپست نوشت که حمایت دولت سعودی از UNCCT و اعلام اینکه دولت اسلامی داعش دشمن اصلی اسلام است، برای بستن دهان منتقدانی صورت گرفته که انتقادهایشان در مورد پشتیبانی عربستان سعودی از افراطیون سنّی شدت گرفته است. اما این دیدگاه، تهدید مستقیم عربستان سعودی از جانب تروریستها را نادیده میگیرد.
با وجود تلاش برخی از چهرههای شاخص سعودی برای نسبت دادن داعش به خوارج و جدا ساختن آن گروه از وهابیت، به سختی بتوان چنین ادعایی را پذیرفت، چون گروه داعش به صراحت ایدههای عبدالوهاب را پذیرفته و این افکار را در مناطق تحت کنترل خود رواج داده و بر آنها تحمیل کرده است. چالش فعلی آن است که ثابت شود که تفکرات وهابی علت اصلی پیدایش و تجهیز سازمانهای جهادی است، و این ادعایی نیست که صرفا برای بیتوجهی به مشکل فروپاشی سیاسی در منطقه که رشد افراطیگری را تسهیل کرده است، مطرح شده باشد.