مفرق-اردن- شوهر اولش مردی ۴۷ ساله از عربستان سعودی بود که قبلا دو همسر دیگر هم داشت. هر چند ماه یکبار این مرد برای کار به اردن سفر می کرد و با دایی این دختر راجع به تجدید فراش صحبت می کرد. دایی دختر به او گفت که برایش گزینه مناسبی در نظر دارد: خواهرزاده جوانش. در ابتدا پدر دختر راضی نبود که دخترش در چنین سن کمی ازدواج کند , اما پس آنکه فهمید خاستگاراهل عربستان سعودی مردی ثروتمند و مذهبی است , نظر خود را عوض کرد.
در حقیقت عروس در شرایطی نبود که بتواند قدرت اختیار برای گفتن آری یا نه داشته باشد. بعلاوه , بعنوان دختر بزرگتر در خانواده باری بود بر دوش آنها. خانواده او مجبور بودند که در سال ۲۰۱۳ بدنبال تشدید درگیریها در سوریه به اردن بگریزند, و از آن موقع شرایط مالی آنها بد و بد تر شد. این همان دلیل بله گفتن عروس سر سفره عقد در سال ۲۰۱۴ بود که او با بله گفتن خود امید به آینده ای بهتر داشت. فاطمه اهل حمس در آموقع فقط ۱۴ سال داشت.
از باغ اتحادیه زنان اردنی در استان مفرق او به المنیتور در باره آزوهایی که درزمانیکه در سوریه زندگی می کرد داشت , گفت. فاطمه که اکنون ۱۵ ساله است در رویای خود میدید که با پسری خوش بر و رو , جوان و خوشخو مانند هنرپیشه های فیلم های هالیوود پس از اتمام تحصیلات ازدواج خواهد کرد. ولی آینده او کاملا طور دیگری رقم خورد.
فاطمه گفت: پس از هشت روز که با همسرم در آپارتمانی در مفرق زندگی کردم او به من گفت که الان وقت آنست به عربستان سعودی برگردد تا با همسران دیگرش هم وقت بگذراند.
فاطمه اضافه کرد: اما او هیچ گاه باز نگشت و زمانیکه به او تلفن کردم با نخوت و غرور پاسخم را داد. پس از سه ما به او گفتم که طلاق می خواهم.
پس از آن همسر سابق برای خانواده او مبلغ ۱۰۰۰ دلار پول فرستاد که قبلا با هم توافق کرده بودند که اگر طلاقی صورت گرفت به او بپردازد.
برای بسیاری از دختران سوری که در مناطق شهری ویا اردوگاهای آوارگان زندگی می کنند , ازدواج پیش از موعد راهی برای کاهش بار سنگین مالی بردوش خانواده هایشان است که در زیر بار فقر کمرشان خم شده است.یکیدیگر از دلایل شایع برای ازدواج کودکان سوری در اردن, بدور ماندن از گزند خشونتهای جنسی است که در اردوگاههای آوارگان امری شایع است . دلیل دیگر حفظ سنتهاست , کما اینکه ازدواج دختران در سن پایین یکی از سنن رایج در برخی مناطق سوریه است.
ام اشرف یکی از اعضای اتحادیه زنان اردنی گفت که ازدواج در میان دختران زیر ۱۸ سال سوری دارد به امری رایج تبدیل می شود.
ام اشرف که از دفتر خود با ما سخن می گفت , اضافه کرد: شرایط برای سوریه ای ها هر روز در حال بدتر شدن است. خانواده ها فکر می کنند که ازدواج بهترین گزینه برای دخترانی است که بصورت آواره بزرگ می شوند و همسرانشان به آنها قول می دهند که از نظر مالی آنها را تامین می کنند.
ام اشرف گفت: در سه ماهه اول سال ۲۰۱۴, ۳۲ ٪ از ازدواج های ثبت شده دختران آواره سوری در اردوگاها اختصاص به دختران زیر ۱۸ سال دارد. نرخ ازدواج دختران آواره سوری زیر ۱۸ سال در ۲۰۱۲ در اردن تنها ۱۸٪ بود. تعداد زیادی از آنها در طی چند ماه اول , کارشان به طلاق می کشید.
برای بسیاری از دختران جوان آواره سوری رفتن به مدرسه آرزویی دوردست است. فاطمه در سن ۱۲ سالگی ترک تحصیل کرد چراکه بدنبال تشدید درگیریها و فرار آنها از شهری به شهر دیگر , دیگرامکان به مدرسه رفتن نداشت. د
فاطمه با لحنی مردد و آرام که مختص به دختران جوان است , گفت: من شخصا هیچوقت فکر نمی کردم که در چنین سن کمی ازدواج کنم بخوص در محیطی در سوریه که من در آنجا بزرگ شدم , ازدواج دختران قبل از ۱۸ سالگی امری عجیب بود.
چیزی از ازدواج اول فاطمه نگذشته بود که یک مرد اردنی به او اظهار علاقه کرد. او مردی ۳۴ ساله بود که قبلا یکبار ازدواج کرده بود و پنج فرزند داشت. این مرد قبلا هم با یک بیوه ازدواج کرده و طلاق گرفته بود. طی چند ماه ,بنا به درخواست خانواده , فاطمه برای بار دوم نیز به ازدواج تن در داد.
فاطمه می گوید: ما فقط یک شب با هم بودیم. من با او همبستر شدم و پس از آن او به من گفت که به خانه مادرم برگردم. بعد به پدرم زنگ زد و گفت که می خواهد مرا طلاق بدهد.
چشمان فاطمه از پشت نقابی که بر صورت داشت غمگین به نظر می آمد. شانه هایش به پایین افتاده بد , تو گویی می خواهد خود را کوچک و کوچکتر کند. او گفت که پس از آنکه کارش را در مزرعه در اردن شروع کرد تصمیم گرفت که نقاب بر چهره بزند و صورت خود را بپوشاند. . در ضمن پدرش بدلیل مشکلات جسمانی قادر به کار کردن نیست.
او گفت: مادامیکه در مزرعه کار می کردم مردان تمام مدت به من خیره می شدند که این مرا بسیار معذب می کرد.
پس از ازدواج دوم خانواده او پولی دریافت نکردند. این علیرغم آن بود که مرد اردنی که او را طلاق داده بود قبلا با خانواده اش توافق کرده بودند که در صورت طلاق مبلقی به آنها بپردازد. اما او پس از طلاق از پرداخت آن سر باز زد.
لیکن فاطمه بدنبال پول نبود چرا که مشکلات بزرگتری داشت که باید با آنها دست و پنجه نرم می کرد. یک ماه پس از جدایی , او فهمید که بادرار است. پس از مشورت با یکی از خواهرانش که در لبنان زندگی میکرد تصمیم گرفت که با خوردن قرص های غیر مجاز و بدون اطلاع دادن به خانواده , بچه اش را سقط کند. در خانه هیچکس راجع به ازدواجهای ناموفق او حرف نمی زند انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است.
فاطمه می گوید: یک دوست اهل سوریه اینجا داشتم اما او نیز دیگر در اینجا زندگی نمی کند. او همچنین اضافه کرد که در تمام این مدت پدرش با او بسیار مهربان بوده است و انگار که او خود را نیز در این مشکلات مقصر می داند چراکه این او بود که فاطمه را هر دو بار تشویق به ازدواج کرد. اما مادرش از آن به بعد رفتار عجیب و غریبی در پیش گرفت. برخی اوقات همینطوری و بدون دلیل به فاطمه نیش و کنایه می زند. فاطمه می گوید: من خیلی اوقات احساس افسردگی و تنهایی می کنم انگار که زندگیم رو به اتمام است.
وقتی از او در باره دوستش پرسیدم گفت که او با یک مرد کویتی ازدواج کرد و از اردن رفت.
او گفت: مدتهاست که با او حرف نزدم اما آرزومی کنم که او همیشه خوشبخت باشد.