در دوران پسا-تحریم در ایران، همه چیز به خوبی پیش نمیرود. حسن روحانی، رئیس جمهوری ایران، در نخستین پیام نوروزی خود پس از امضای برجام، سخن خاصی دربارهٔ تحریمها نگفت. او واژهٔ «تحریم» را تنها دو بار به کار برد و به کلیگویی اکتفا کرد: «تحریمهای بانکی، مالی، پولی، نفتی، پتروشیمی، بیمه، حمل و نقل و... برداشته شد و شرایط برای فعالیت اقتصادی مردم ما آمادهتر شد».
آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، طرز فکر متفاوتی دارد. او در سخنان نوروزی خود، ۲۸ بار از واژهٔ «تحریمها» استفاده کرد. آقای خامنهای گفت: «در همین توافق نیز آمریکاییها به آنچه وعده داده بودند، عمل نکردند و به تعبیر وزیر محترم امور خارجه، بر روی کاغذ تعهداتی را انجام دادند اما در عمل و از طریق راههای انحرافی مانع از تحقق آن تعهدات شدند».
عادیسازی تجارت ایران با جهان، به دلایل بسیاری، مهمترین اولویت رهبران ایران بود. آیندهٔ سیاسیِ آقای روحانی و میانهروها در گرو آن است که برجام اثر ملموسی بر وضعیت معیشتی مردم عادی در ایران بگذارد. در واقع، برای آنان که به دنبال ایرانی بازتر هستند، اثر اندکِ برداشتهشدن تحریمهای بانکی و مالی بر رفع ترس کسانی که میخواهند با ایران تجارت کنند، مایه تأسف است.
اگر به گفتههای آن دسته از ایرانیانِ داخل کشور که با المانیتور گفتوگو کردهاند، باور ندارید که گفتهاند بازیگران کلیدی جرئت نزدیک شدن به ایران را ندارند، به سخنان آیتالله خامنهای توجه کنید که معمولاً از گفتن جزئیات پرهیز میکند: «امروز در سرتاسر کشورهای غربی و کسانی که تحت تأثیر آنها هستند، همچنان معاملات بانکی ما دچار مشکل است، بازگرداندن ثروتهای ما در بانکهای آنها دچار مشکل است، معاملات گوناگون تجاری که احتیاج به دخالت بانکها دارد، دچار مشکل است... وزارت خزانهداری آمریکا… جوری عمل میکند که شرکتهای بزرگ، بنگاههای بزرگ و بانکهای بزرگ جرئت نکنند نزدیک بیایند و با جمهوری اسلامی معامله کنند».
برای درک تأثیر ترس دیرپا از کار با تجار و بانکهای ایرانی، باید انگیزهٔ تصمیم استراتژیک ایران بر سر برنامهٔ اتمیاش را بررسی کرد و علاوه بر آن، باید ماهیت روند تصمیمگیری در جمهوری اسلامی را شناخت.
فشار اقتصادی ناشی از تحریمها نبود که ایران را به میز مذاکره کشاند. آنچه بیشتر در محاسبات سیاسی برای انجام این کار نقش داشت، این موضوع بود که ایرانیها چه کسی را برای این فشار شماتت میکنند. ایران از این قاعده مستثنی نیست که سیاست در درجهٔ اول، بر امور داخلی متمرکز است. بنابراین، یکی از انگیزههای اصلی جمهوری اسلامی برای ورود به مذاکرهٔ جدی با شش قدرت جهانی، اثبات این امر به ایرانیها بود که نظام با حسن نیت به دنبال راه حلی برای مسئلهٔ هستهای است. هدف آقای خامنهای این بود که به مردم ایران نشان دهد رهبرشان در جهت حفظ منافع آنها از هیچ کاری فروگذار نکرده است. در بطن روند پیچیدهٔ تصمیمگیری در ایران، این هدف قرار داشت که ملامت جمعی را دور کنند.
در حالی که آقای خامنهای در مسائل کلیدی مربوط به امنیت ملی و سیاست خارجی حرف آخر را میزند، موارد متعدد دیگری هم هستند که به تصمیمها شکل میدهند. در کشوری که نهادهای قوی برای ایجاد توازن در نظام سیاسی وجود ندارد، این نقش را رهبر به عهده میگیرد. بنابراین، او علاوه بر اینکه آخرین حرف را در مسائل مهم کشور میزند، اغلب تعیینکنندهٔ روح فضای سیاسی نیز هست. روند پیچیده و سنگین تصمیمگیری در ایران، فوائد خاص خود را نیز -دستکم برای رهبران سیاسی- دارد. یکی از اعضای شورای عالی امنیت ملی، بالاترین نهاد تصمیمگیری ایران، در خلال مذاکرات هستهای سال ۲۰۱۴ به المانیتور گفت: «زمانی که یک تصمیم گرفته میشود، بسیار قوی است… اگر هر چیزی غلط از آب در بیاید، دیگر یک نفر ملامت نمیشود. نظام خواهد گفت 'بسیار خب! ما سعی خودمان را کردیم اما… همه درگیر بودند و به نظر میرسد که ما تصمیم اشتباهی گرفتیم'. در غیر این صورت، بازیِ مقصر دانستن دیگران، کشور را فلج خواهد کرد».
اشاره مکرر آقای خامنهای به ادامهٔ مشکلات بانکهای ایران در سخنرانی نوروزیاش، باید در این پسزمینه دیده شود.
اگر منصفانه نگاه کنیم، گفتمان ضد آمریکایی آقای خامنهای که واژگانی چون «خیانت» و «دشمنی» در آن مرکزیت دارند، با سلسلهای از تجارب منفی در دوران چهار رئیس جمهوری ایران تقویت شده است. در دههٔ ۱۹۹۰، رویکرد اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهوری وقت ایران، در کار با شرکتهای نفتی آمریکا، با گذراندن قانون تحریمهای ایران و لیبی همراه گشت که بنیادی برای تحریمهای ثانویه بعدیِ بخش انرژی در ایران شد. در اوایل دهه ۲۰۰۰، دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی، همکاری تفاهمآمیز ایران و آمریکا برای ساقطکردن رژیم طالبان، به این ختم شد که ایران عضوی از «محور شیطانی» خوانده شود. مضاف بر اینها، در دوران محمود احمدینژاد، گفتوگوهای ایران و آمریکا درباره عراق با مشکل مواجه شد. کاخ سفید نه تنها با تبادل سوخت اتمی که خود مطرح کرده بود، مخالفت کرد، بلکه مسیرِ شدتدادن به تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد را برگزید.
با وجود این فرصتهای از دست رفته، اغلب ایرانیها تا کنون از ارتباط با آمریکا حمایت کردهاند. پشتیبانی آنها از برجام و مذاکرات منتهی به آن، مؤید این نکته است. با این حال، روندِ بالقوه دردسرآفرینِ اخیر، به این احساس دامن میزند که آمریکاییها مقصر ادامهٔ انزوای اقتصادی ایران هستند.
در گذشته، صحبت از خیانت آمریکاییها در میان ایرانیان خریدار چندانی نداشت، بیشتر بدین خاطر که ارتباطات جمهوری اسلامی با آمریکا از دید عموم دور نگه داشته میشدند. بر خلاف آن، ماهیت کاملاً باز و عمومیِ ارتباطات اخیر که منجر به امضای برجام شد، این زمینه را ایجاد کرده است تا اگر رفتار ایالات متحده مزورانه تلقی شود، احساسات ضد آمریکایی در ایران اوج بگیرند.
در این راستا، منافع مشترک سیاسی حسن روحانی و باراک اوباما، رؤسای جمهوری ایران و آمریکا، حکم میکند که عامهٔ مردم ایران به زودی عادیشدن روابط اقتصادی ایران با جهان را ببینند و آثار آن را حس کنند.
آنچه مورد سئوال است، نه فقط آیندهٔ برجام، بلکه ریسک تغییری نامناسب در چشمانداز سیاسی ایران در یک برههٔ بسیار حساس زمانی است. در ۱۵ ماه آتی، هم ایران و هم آمریکا انتخابات مهم ریاست جمهوری را برگزار میکنند. برای اوباما، تسهیل انجام تعهدات آمریکا ذیل برجام نه تنها از نظر ماندگاری میراث سیاسی او مهم است، بلکه اطمینانبخش است تا جانشین او همان رویکرد سازنده با ایران را پی بگیرد که وی از آن بهره جست. اگر شرایط به گونهای غیر از این پیش روند، همه متضرر خواهند شد.