امان، اردن – فرح با چشمانی گریان در دفتر را به هم میکوبد، از پلهها به پایین میدود و وارد محوطه پارکینگی میشود که روی یک تپه مشرف به شهر امان است. دختر ۱۸ ساله روسریاش را در تاریکی شب در میآورد و صدای دعوای پدر و برادرانش هنوز در گوش او زنگ میزند.