این روزها کسی در بیتالمقدرس یا تلآویو هیچ ایدهای در مورد اینکه با تحولات اخیر در منطقه و جهان چه باید کرد٬ ندارد. آیا خوب هستند؟ آیا بداند؟ آیا هم خوب و هم بد هستند. یکی از این موارد زمانی بود که حماس و فتح به ناگهان اعلام کردند که با هم آشتی کردند و محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین دولت وحدت ملی تشکیل داد. تصمیمی که با انتقاد شدید دولت نتانیاهو مواجه شد. نتانیاهو و وزیر دفاعش موشه یعلون توانستند همه را ترغیب کنند که دولت وحدت ملی را "شیطان بزرگ" بدانند. پس از آن عملیات "لبه محافظتی" در غزه آغاز شد. وقتی عملیات نظامی تمام شد٬ همه داشتند از محمود عباس و دولت تکنوکراتش تقاضا میکردند که از فرصت استفاده کند٬ از گذرگاه رفح رد شود و همگان را کمک کند تا از مواضعشان کوتاه بیایند.
مثالهای دیگری از این دست نیز وجود دارند. یکی از آنها (که در گزارشهای پیشین نیز به آن اشاره کردهام) مورد کنترل بلندیهای جولان در سوریه توسط شورشیان است. حال اسرائیل باید گزینه بهتر را انتخاب کند: بلندیهای جولان تحت کنترل اسد باشد یا شاهد این باشد که اسد کنترلش را بر اوضاع در نتیجه جنگ داخلی از دست میدهد و گروههای شورشی ناپایدار بر اوضاع مسلط میشوند. درحالیکه ما هنوز در حال سبک سنگین کردن این گزینهها هستیم٬ گزارشهایی درباره همکاری ایران با ایالات متحده در مقابله با گروه دولت اسلامی منتشر میشود. شروع این گزارشها از حسابهایی بود که مدعی میشدند آیت الله علی خامنهای رهبر ایران فتوایی صادر کرده که در آن کمک به ایالات متحده برای مقابله با سنیهای نادان "کافر" عضو گروه دولت اسلامی را مجاز دانستهاست. سپس گزارشهایی منتشر شد که دو کشور که روابط بدی با یکدیگر دارند و در کشمکشی جدی بر سر برنامه اتمی ایران با هم مقابله میکنند٬ برای مقابله با گروه دولت اسلامی با هم همکاری میکنند. با وجود اینکه این گزارشهای تکذیب شدند٬ در بیتالمقدرس کسی این تکذیبها را جدی نگرفت. بیاعتمادی به واشنگتن آنچنان در اسرائیل ریشه دواندهاست که هیچ کس از همکاران نتانیاهو اظهارات رسمی کاخ سفید یا وزارت امور خارجه آمریکا را جدی نمیگیرد. تا همین چند وقت پیش٬ نخست وزیر اسرائیل میتوانست با رئیس جمهور آمریکا دیدارهای محرمانه داشته باشد٬ از او سوالهای جدی بپرسد و جوابهایی سرراست بگیرد. ولی دیگر اینگونه نیست. روابط بین بیتالمقدس و واشنگتن به سردی گراییده است و دوستی بین این دو نیز خدشه دار شدهاست.
یکی از مقامات عالی رتبه نظامی اسرائیل هفته پیش به من میگفت: “تنها کشورهایی که جهان را به قوای منطقهای تقسیم میکنند٬ ایالات متحده آمریکا و ایران هستند. ایران خودش را یک قدرت میداند و مانند ایالات متحده جهان را به قوا تقسیم میکند. هر کدام از این قوا توسط یک بخش جدا از سپاه پاسداران کنترل میشود. این نگرش ایرانیان نسبت به خودشان است. رفتار سیاسیشان٬ ساختار ژئوپولتیکشان و حتی رقابت هستهایشان از همین دیدگاه نشأت میگیرد.” این مقام عالی رتبه نظامی به قدرت رسیدن حسن روحانی در ایران را «رویدادی استراتژیک» میداند. چند ماه پیش یکی دیگر از مقامات نظامی اسرائیل -از مقامات بسیار عالی رتبه- همین عبارت را در توصیف روحانی به کار برد. این امر تصویری بسیار روشن را ترسیم میکند: اکثر مقامات دفاعی عالی رتبه اسرائیلی فکر میکنند که نقطه عطف استراتژیک بزرگی -که هنوز شکل نهایی خودش را نگرفتهاست- در حال رخ دادن است. اینکه این رویداد ایران را به کجا میبرد و نتیجه آن چه میشود٬ باید منظر ماند و نظاره کرد. با وجود این به نظر بسیاری از مقامات امنیتی و نظامی اسرائیل آنچه روشن است این است که چیزی در حال رخ دادن است.
بر پایه همین پس زمینه است که همکاری بین ایران و ایالات متحده – حتی اگر گزارشهای منتشر شده از آن خیلی زودهنگام باشند- میتواند تحولی مثبت باشد و نه لزوماً منفی. در شرایط عادی هر خبری در مورد نزدیکی بین واشنگتن و تهران باعث خشم و ناراحتی و در نتیجه آن فریاد و شیون در بیت المقدس میشد. این بار این اخبار تنها موجب شد اطرافیان نتانیاهو به شیوه همیشگیشان برای دولت اوباما ابرزا تاسف کنند و اقاداماتش را شرمآور بخوانند. اما در پشت پرده٬ تحلیلگران نظامی اوضاع را طور دیگری میبینند.
بدون شک آنها نگران این هستند که مبادا نزدیک شدن ایران و آمریکا بیش از اندازه شود و بتواند حتی باعث نرم شدن موضع آمریکا در مذاکراتی هستهای با ایران -که اسرائیل آن را برای آینده و امنیت ملیاش سرنوشتساز میداند- شود. از سوی دیگر مقامات اسرائیلی همگی به این نتیجه رسیدهاند که تاکنون قدرتهای جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا موضع گیریشان در قابل مذاکرات هستهای با ایران "به طرز شگفت انگیزی خوب" بودهاست. مقامات نیروی دفاعی اسرائیل و سازمانهای امنیتی معتقدند "آنها تا این لحظه خوب ایستادهاند و در مقابل فشارها مقاومت کردهاند." پس چرا باید الان جا بزنند؟
توالی این دو نگاه میتواند با توجه به موضعگیری نوین اسرائیل در قبل گروه دولت اسلامی درک شود. بنیامین نتانیاهو تلاش میکند قیاسی بین گروه دولت اسلامی و حماس ایجاد کند. تلاشی که تا کنون فقط تا حدی موفق بودهاست. در واقع در هر دو مورد با گروههای افراط گرای سنی مواجه هستی که از ترور ابایی ندارند. با این وجود حماس هنوز تصمیمی برای سربریدن رقبایش نگرفتهاست. تا به امروز آنها کارشان را با شلیک کردن به رفقایشان در فتح و پرت کردنشان از پشت بام ساختمانهای بلند غزه در جریان تصرف غزه در سال ۲۰۰۷ پیش بردهاند.
یکی از مقامات ارشد اسرائیلی که در زمینه نحوه کارکرد گروه دولت اسلامی بسیار خبره است هفته گذشته به من گفت: "تا کنون گروه دولت اسلامی هیچ خطری برای اسرائیل نداشتهاست. این گروه به میزان لازم سازماندهی نشده است و تجهیزاتشان ناقص است. آنها بر موج رنجها و اشتیاقاتی که در منطقه حاکم شده سوار هستند. آنها هنوز باید ارتشی منظم و آموزش دیده ایجاد کنند. و به اعتقاد ما وقتی این امر رخ دهد٬ نتیجه متفاوت خواهد بود. به محض اینکه کردها کمک و پشتیبانی کافی دریافت کنند٬ نابود کردن این گروه میسر میشود."
اما این همه داستان نیست. به گفته این افسر اسرائیلی: "یک خلافت اسلامی در منطقه فاجعهای استراتژیک خواهد بود. بزرگترین تهدید طاعون خطرناک افراط گرایی است که به همه چیز سرایت خواهد کرد. اگر این گروه بتواند دولتی اسلامی در منطقه ایجاد کند به سرعت رشد خواهد کرد و حمایت زیادی کسب میکند. آنها میتوانند قبل از اینکه ما مطلع شویم از یک رخداد تاکتیکی قابل اغماض به فاجعهای استراتژیک تبدیل شوند که فائق شدن بر آن نسلها طول خواهد کشید. این قطار باید الان در مسیرش متوقف شود و از ریل خارج شود. پیش از انکه بتواند نیروی کافی بدست بیاورد."
از او پرسیدم که آیا آمریکاییها این را درک کردهاند یا خیر. در پاسخ گفت: "فکر میکنم بله." چند روز یا چند هفته طول کشید تا آنها این را بفهمند ولی اکنون میبینیم که آنها به سرعت اقدام کردهاند و متوجه اوضاع شدهاند. اروپاییها هم به همین شکل کمک کمک واقعیت جدید را درک می کنند."
او ادامه داد: "تا امروز اینطور به نظر میرسد ولی هیچ تضمین قطعی وجود ندارد. در برخورد با چنین سازمانهایی حملات هوایی به تنهایی نمیتوانند کارساز باشند. تروریسم اسلامی افراطی زمانی در منطقه ریشه کن میشود که نیروهای عظیم به کار بیایند و حمله زمینی صورت بگیرد٬ از روستایی به روستای دیگر و از خانهای به خانه دیگر. این همان کاری است که ما در عملیات سپر دفاعی از سال ۲۰۰۲ برای توقف موج بمب گذاری انتحاری کردیم. این تفاوت اصلی بین نوار غزه و یهودیه و سامره است. ما در نوار غزه نیستیم. تمامی کاری که میکنیم تهدید آنها با حملات هوایی است و به همین دلیل است که آنها هر بار بیشتر از برا قبل مرگبار میشوند. ما هر تروریستی را که سر بلند میکند در لحظه از بین میبریم. با نیروهای اطلاتی فعالی در آن منطقه داریم. ما آن منطقه را میشناسیم و به همین دلیل است که آنجا تروریسم نمیتواند سر بلند کند."
همچنین این مسئله انعکاسهای گستردهای در مذاکرات صلح و آینده گفتگوهای دیپلماتیک دارد. نتانیاهو امیدوار است که جهان اکنون بیشتر او را درک کنند. به اعتقاد من جهان هنوز کاملا متوجه منظور او نشدهاست. نهایتا بعضیها متوجه خواهد شد حتی اگر این درس را با پرداخت هزینهای سنگین یاد بگیرند.