روزنامهنگاران غربی او را فرمانده سایه نامیدهاند چرا که بدون جار و جنجال در مکانهایی مانند عراق و سوریه، برای ایران و علیه داعش میجنگد. علیرغم مقام بالای او که فرماندهی شاخهٔ برونمرزی نیروی ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یا همان نیروی قدس است، سلیمانی دور از چشمها قرار داشته است. با این حال، او سال گذشته، گویی به ناگاه از سایه درآمد و صحنه را در اختیار گرفت. خروجی خبرها و شبکههای اجتماعی با چهرهٔ او در عکسهای سلفی خط مقدم جبهههای سوریه و عراق پر شدند، مستندهایی در خط تولید قرار گرفتند که از نبوغ نظامیاش میگفتند و موزیک ویدیوهایی پخش شدند که در وصف قدرت و شجاعت او بودند. قاسم سلیمانی به روایت این چهرهپردازیها، نیرویی است که باید از وجودش خوشحال بود، همزمان باید از او ترسید و احترامش را نیز حفظ کرد. اما چه چیز پشت این حرکت رسانهای نهفته است که یک فرمانده با ۴۰ سال سابقهٔ خدمت، به ناگاه پررنگ میشود؟
افزایش میزان نمایشدادن تحسینآمیز سلیمانی، بخشی از اقدامات گستردهتری است که از سوی سپاه پاسداران انجام شده و ریشهٔ آن به پیامدهای جنبش سبز در سال ۱۳۸۸ بازمیگردد. یک سرهنگ بازنشستهٔ سپاه که اکنون در یک شرکت رسانهایِ هوادار حکومت کار میکند، با ذکر این که «ما پس از سرکوب خیزش ۸۸ با بحران مشروعیت مواجه شدیم»، به المانیتور گفت: «مردم و بهویژه جوانان از ما روی برگرداندند. ما میدانستیم با باید آنها را دوباره جذب کنیم. میبایست به آنها قهرمانانی ارائه میکردیم که بتوانند برایشان احترام قائل شوند». سلیمانی یا آنگونه که در ایران خطاب میشود، حاج قاسم، تبدیل به یکی از آن قهرمانان شد که تولیدکنندگان رسانهای هوادار رژیم میخواستند همراه با شهید مصطفی چمران و امام موسی صدر به تصویر بکشند. چمران در سال ۱۳۶۰ کشته شد و امام موسی صدر در سال ۱۳۵۷ ناپدید شد. حال، فیلمها و مستندهای بسیاری درباره این دو وجود دارند که مراکز فرهنگی هوادار حکومت از تولید آنها پشتیبانی میکنند. معالوصف، تولیدکنندگان رسانهای به خوبی میدانستند که باید یک قهرمان زنده نیز برای جوانان به نمایش بگذارند تا مورد تحسین قرار بگیرد.